پاپیروس ابرز را میتوان قدیم ترین متن پزشکی دانست. نسخهای که اینک به دست ما رسیده سه هزار و پانصد سال پیش نوشته شده در حالی که نویسندۀ مصریِ این متن ادعا کرده که آن را از روی یک پاپیروس قدیم تر رونویسی کرده است .
متن زیر ترجمۀ ستون نود و نهم و قسمتی از ستون صدم است که با استفاده از ترجمه های موجود انگلیسی و آلمانی انجام شده است:
سرآغاز اسرار (مهارتها) یک پزشک: دانستن حرکات دل[۱] و دانستن خود دل.
در هر عضوی [از عضوهای بدن] یک رگ[۲] هست. اینچنین؛ اگر یک پزشک، یا یک کاهن سِخمت[۳] یا یک جنگیر [جادوگر] انگشتانش را بگذارد بر سر، بر پشت سر، یا دستش را بر جایگاه دل، بر بازوها، بر پاها؛ دل را حس خواهد کرد. چرا که اینها رگهای او هستند در هر عضوی و [دل] از نوکِ رگِ هر عضوی سخن میگوید.
در منخّرین، چهار رگ هست، دو تا اَخلاط را میدهد و دو تا خون را.
چهار رگ در درون شقیقهها است که بنابراین، خون به چشمها میدهند. نتیجه این که هم بیماریهای چشم هم از راه آنها (رگها) به چشم میرسند که به چشمها راه دارند. اگر آب از چشمها بریزد این جسمِ عنبیه است که موجد آن است.[۴] قولی دیگر: این خواب است که در چشمها است و موجد آن است.
چهار رگ است که به سوی سر منشعب میشوند و در پشت سر پراکنده میشوند و به این ترتیب موجب ریزش و نقطۀ کچلی (سوراخ مو؟ مریضی مو؟) میشود. این، حاصل آنها (رگها) است که بیرون میریزد.
همچنین است بادی که در بینی واقع میشود. [این باد] وارد دل و ریه میشود، اینها [رگها] هستند که [باد را] به همۀ شکم میدهند.[۵]
به همین صورت است آنچه موجب کَری میشود. دو رگ هستند که علت آن هستند، (یعنی) آن رگهایی که به ریشۀ چشمها میروند؛ قولِ دیگر: به همین صورت است آنچه موجب کری میشود. این دو رگ در شقیقههای کسی که دچار وزوز گوش است پر از باد است چرا که شیطانِ سرکَن (شیطان بیماری) در درون آن شخص است [و این شخص] اجبارا باید نفس او را بپذیرد.
همینطور است در سیل دل (شکم) یا روانی [اسهال؟]؛ همۀ نبضها در همۀ عضوها ضعیف است.
همینطور است در ضعف دل: رگی هست به نام جاذب که موجد این [بیماری] است. از [طریق] این [رگ] است که رطوبت[۶] به دل میرسد. قولی دیگر: گوش همۀ شکم اگر کر بشود، نمیتواند دهان باز کند[۷]– میفهمی؟[۸]– به همین علت است که همۀ اندامهای آن خسته [و سست] هستند؛ چون دل رطوبت گرفته است.
همینطور است در ناتوانی که در دل ایجاد میشود: این خ.ا.س.ف. است که در مرزهای ریه و کبد ایجاد میشود. این اتفاقی است که برای او (قلب) میافتد؛ رگهایش گنگ (در اصل:کر) میشوند و فرومیافتند به خاطر افتادن حرارت …(؟). باید جلوگیری شود.
چهار رگ برای دو گوش هست. دو رگ در شانۀ [طرف؟] راستش و دو رگ در شانۀ [طرف؟] چپش. نفس حیات به داخل گوش راستش و نفس موت درون گوش چپش میرود. قولی دیگر: او (نفس حیات) به درون شانۀ راست [به سمت راست؟] و نفس موت به درون شانۀ چپ [به سمت چپ؟] داخل میشود.
شش رگ است که به بازوها میرود. سه به بازوی راست، سه بازوی چپ و به انگشتان میروند.
شش رگ است که به پاها میرود. سه به پای راست، سه به پای چپ تا به کف پا برسد.
دو رگ است که به بیضههایش میرود. اینها هستند که منی را میدهند.
دو رگ است که به سرینها میرود
. یکی به سرین. یکی به سرین دیگر.
مطالب این صفحه با استفاده از منابع زیر تهیه شده است.
۱- ترجمۀ بندیکس ابل نروژی ((Bendix Ebbell (1865 – ۱۹۴۱) در نشانی زیر دسترس در شهریور ۱۳۹۱٫
http://web.archive.org/web/20090312052919/http://www.macalester.edu/~cuffel/ebers.htm
۲- قسمتی از متن ابر در سایت زیر توسط آندره دولینگر (andre dolinger) ترجمه شده در آدرس زیر قابل دسترسی در شهریور ۱۳۹۱ .
http://www.reshafim.org.il/ad/egypt/timelin
۳- ترجمۀ آلمانی پاپیروس آلمانی با تصویرهای کامل. دسترس در شهریور ۱۳۹۱ در نشانی زیر:
http://www.medizinische-papyri.de/PapyrusEbers/1280/index.html
۴- کتاب جان نان (Nunn, J. F. (John Francis)) به نام “پزشکی مصر باستان” (Ancient Egyptian Medicine) که تا صفحۀ ۵۵ آن در نشانی زیر دسترس در شهریور ۱۳۹۰ :
http://books.google.com/books/about/Ancient_Egyptian_Medicine.html?id=WHfEnVU6z8IC
۶- ذخیرۀ خوارزمشاهی نوشتۀ حکیم سید اسماعیل جرجانی تصحیح محمد رضا محرری نشر فرهنگستان علوم پزشکی ۱۳۸۰
[۱] در دوران باستان تمایز مشخصی میان قلب و شکم یا معده داده نمیشده است همچنان که در فارسی نیز گاهی دل را به جای “شکم” و “معده” به کار میبریم وگاهی به جای قلب و گاهی به عنوان عمومی مرکز احساسات و عواطف.
[۲] با توجه به آنچه “جان نان” د رکتاب خود راجع به “مت” نوشته این کلمه به رگ، به معنای عام آن ترجمه شد که آن در طب قدیم ایران اعم است از شریان، ورید، عصب، تاندون، لیگامان یا ساختارهایی مشابه. در ذخیرۀ خوارزمشاهی، به وضوح شریان، و عصب، از رگ متمایز هستند. اما با توصیفی که از خصوصیات فیزیکی رگ در این کتاب داده شده به نظر میرسد ورید، تاندون و برخی ساختارهای نامشخص، رگ دانسته شده است.
[۳] خدای درمان و پزشکی
[۴] چنانکه معلوم است زمینۀ آنچه در اینجا آمده این است که منشاء بیماری خون است و بیماری ها از طریق رگها به اندامها منتقل میشوند. این اعتقاد در طب یونانی و طب قدیم ایرانی و طب دانشمندان قدیم مسلمان نیز بوده است. فصد یا بریدن رگ که منجر به خونریزی شود نیز به همین دلیل یکی از راههای شایع درمان بوده است. مترجمین این عبارت، “آب” را به اشک ترجمه کردهاند اما ممکن است که در اینجا به معنی رطوبت باشد که در طب باستانی و قدیم، در کنار “باد” یکی از منشاءهای بیماری بوده است. به این عبارات از ذخیرۀ خوارزمشاهی توجه کنید: “دو دیگر، شریان یافوخ است. این شریان را ببرند …. و بریدن او مادت آب و سَبَل و جَرَب را از چشم باز دارد و …” مترجمین، “جسم عنبیه” را به مردمک نیز ترجمه کرده اند، شاید کسی که هیروگلیف میداند بتواند این احتمال را که این نیز یک بیماری مثل ناخنک، یا آب مروارید یا سبل باشد را مطالعه کند.
[۵] باد را بر نفس و هوا ترجیح دادم اولا به این دلیل که همانطور که گفتم در این مبحث سخن از بیماری و نقش رگها در آن است. ثانیاً به این دلیل که یکی از اسباب مهم بیماری در طب باستانی یونانی باد است که در شکم و مفاصل و دیگر جاها موجب بیماری میشود. در اینجا گویا نویسنده میگوید که باد بیماری زا در بینی به وجود میاید و از طریق قلب و ریه به شکم میرسد و موجب دل درد میشود.
[۶] اینجا کلمۀ رطوبت را به جای خلط و به جای آب به کار بردم به همان دلیل که در مورد باد گفتم. علاوه بر این رطوبت در طب قدیم موجب هر گونه سستی است از اسهال گرفته تا افتادگی پلک تا در رفتگی راجعۀ مفصل شانه. الزهراوی در کتاب جراحی خود هر سه این بیماریها را ناشی از رطوبت میداند و داغ کردن را به عنوان استفاده از آتش در مقابل رطوبت در هر سه مورد تجویز میکند.
[۷] چون کر شده است گنگ هم شده است و از آن صدایی نمیتوان شنید.
[۸] این عبارت در ترجمه های انگلیسی ندیده گرفته شده است. این عبارت شاید چیزی است شبیه به ”فتأمل” که اساتید قدیم در نوشتههای خود زیاد از آن استفاده میکردهاند.
سلام واقا پاپیروس ها خیلی قشنگ و اجیب هستند دست خطی که دارند را مطما هستم که قبلا اینا تجرمه شده من عاشق پاپیروس ها هستم اگه بتونید عصایه اخناتونو بردارید همه چیز را به صورت ایرانی برای شما مینوسه اخناتون می خواسته که همشرش یعنی همون نفرتیتی را به زنگی برگردونه به الاهه خورشید میگه من یک پیش کش به تو میدم و ۱۰۰ تا مومییایی هایم را تقدیمت میکنم ولی برگردوندن همسرم به زنگی را به سلامت کامل ازت تلب میکنم ما می تونیم از گذشته ها درس های زیادی بگیریم .
شما چند ساله هستید؟ چطور ممکن است یک ایرانی تا این درجه بیسواد باشد. در نوشته ای با کمتر از ۱۰۰ کلمه این تعداد غلط عجیب است. واقعا را واقا نوشته اید. عجیب را اجیب، ترجمه را تجرمه، اینها را اینا، عصای را عصایه، زندگی را زنگی، طلب را تلب، و باز هم هست. شما چطور میتوانید عاشق پاپیروس باشید با این درجه از سهل انگاری و ولنگاری؟ اولین درسی که باید بیاموزید این است که بدانید با سهل انگاری نمیشود چیزی آموخت.
رشته من باستان شناسی است به خاطر توجه به یک سند باستانی و معرفی آن ممنونم.احسنت
خیلی زیبا بود
hmm. tres interesant.