معنی واژۀ “مخاط”

مخاط کلمه­‌ای است که از زبان عربی به زبان فارسی وارد شده و چند صد سال است که در زبان فارسی مورد استفاده قرار گرفته است. احتمال زیادی وجود دارد که این کلمه از زبان یونانی وارد زبان عربی شده باشد چرا که اولاً شباهت آوایی با موکوس یونانی دارد و ثانیاً معنای آن با ریشۀ آن یعنی “خیط” در عربی ارتباط ندارد. بنابراین احتمال دارد که مخاط که در عربی به معنای “لعاب” و مایع لزج است، همان کلمۀ “موکوس” (mucus) باشد که معرّب شده و به زبان عربی داخل شده است و از آنجا به زبان فارسی راه یافته. موکوس به یونانی به همان معنای مایع لزج است.

نویسندگان فارسی سال­‌هاست که مخاط را به معنای غشاء مخاطی به کار می­‌برند. با توجه به معنای دقیق واژه­‌ها، ببینیم آیا این به کار گیری مخاط به این معنا چقدر صحیح است.

اول کلماتی که مؤلفین انگلیسی زبان به کار می­‌برند را دقیقاً معنا می­‌کنیم:

Mucus به معنای مایع لزج یا لعاب که در متون فارسی به درستی به مخاط ترجمه شده است.

Mucous صفتی است که از واژۀ موکوس ساخته شده به معنیِ “منسوب به موکوس”، “موکوسی” یا “لعابی” . در متون فارسی بافت شناسی این واژه به موکوسی یا مخاطی ترجمه شده.

Mucous membrane غشائی با صفت لعابی بودن که به صورتهای غشاءِ موکوسی، غشاءِ مخاطی یا مامبران مخاطی آمده است.

Mucosa موکوزا واژه­‌ای است که در متون انگلیسی به جای غشاءِ مخاطی (mucous membrane) و دقیقاً به همان معنا به کار می­رود.

Submucosa به لایه­‌ای اطلاق می­شود که درست در زیر غشاءِ مخاطی قرار گرفته است.

متخصصین بافت شناسِ عربی زبان، نیز مخاط را به معنای موکوس به کار می­‌برند، و بر طبق قواعد زبان خود مخاطه را ساخته­‌اند به معنای “منسوب به مخاط” و در این محل به معنای “غشائی که مخاط را تولید می­‌کند”. این شبیه همان اتفاقی است که در زبان لاتین افتاده و از موکوس به معنای لعاب، موکوزا به معنای لایۀ دارای لعاب یا لایۀ لعاب ساز ساخته شده است.

ما در زبان فارسی نیز دو پسوند مشابه داریم که با اضافه شدن به اسم یا صفت، اسم جدیدی می­‌سازد و آن پسوند “ا” و “ه” است که آوای همانندی دارند. برای مثال کلماتِ سفیده، سیاهه، بنفشه، شلّه و پهنه، از اضافه شدن این پسوند به صفت و کلمات شاخه، کوهه، گردنه، چشمه، آینه و تیغه از اضافه شدن این پسوند به اسم به وجود آمده­اند.

بنابراین، چه مخاطه را کلمه­‌ای بدانیم که از یونانی به عربی و از عربی به فارسی وارد شده، و چه آن را بر طبق قواعد قیاسیِ زبانِ فارسی، ساخته شده از “مخاط + ه” بدانیم، “مخاطه” را می‌­توان به معنای “غشائی که مخاط می­‌سازد” یا “غشاءِ منسوب به مخاط”، به کار برد.

بنابر آن چه گفته شد، بهتر است برای جلوگیری از اشتباه، مخاط را تنها به معنای لعاب و ترشحاتِ غشاءِ موکوسی و معادلِ  موکوس به کار ببریم. اما این واژه را به معنای خود غشاء به کار نبریم و به جای آن از مخاطه استفاده کنیم. به این ترتیب معادل­‌های مناسب برای اصطلاحاتِ بالا به این ترتیب خواهد بود.

Mucus مخاط

Mucous مخاطی

Mucous membrane غشاءِ مخاطی

Mucosa موکوزا، مخاطه

Submucosa زیرمخاطه

استفاده از “زیر مخاطی” به معنای صفت و به جای ساب‌موکوزال نیز با قواعد قیاسی زبان فارسی مطابقت دارد و صحیح است اما باید دانست که این کلمه نه به معنای زیر لعابی، بلکه به معنای زیرمخاطه­‌ای است.

نویسندگان انگلیسی زبان کلمۀ (Mucous Gland ) را گاهی به معنای غدد ترشح کنندۀ موکوس و گاهی به معنی غددی که در مخاطه استقرار دارند؛ به کار میبرند که ممکن است موجب اشتباه شود. حتی گاهی کلمۀ (Mucosal Gland) را به معنی ترشح کنندۀ موکوس به کار میبرند که این نیز موجب اشتباه میشود.

در فارسی برای احتراز از چنین اشتباهی عبارتِ “غدد مخاطی” را برای غدد مستقر در مخاطه و “غدد موکوسی” را برای غددی که موکوس ترشح میکنند، به کار میبریم.


Comments

معنی واژۀ “مخاط” — ۹ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *