بافت شناسی نظری > دستگاه گوارش > غدد گوارشی > کبد
لغتنامۀ این لوح کبد در یک نگاه
مقدمه
ورید باب و شریان کبدی از ناف کبد وارد آن میشوند. ورید باب حاوی خون بدون اکسیژن و پر از مواد غذایی است که از دستگاه گوارش آمده است. شریان کبدی حاوی خون پر اکسیژنی است که از طریق شریان سلیاک از آئورت منشعب شده است. این دو رگ در پارانشیم کبد، انشعابات متعددی مییابند، باریکتر و باریکتر میشوند تا این که به منطقۀ پورتال (منطقۀ باب) میرسند.
در منطقۀ پورتال این عناصر مهم وجود دارند:
۱- یک ورید که شعبهای است از ورید باب حاوی خون بدون اکسیژن، حامل غذای نیمه هضم شده از دستگاه گوارش
۲- یک شریان که شعبهای است از شریان کبدی حاوی خون پر اکسیژن
۳- یک مجرای نازک حاوی صفرا. این مجراها از مناطق پورتال متعدد به هم خواهند پیوست و نهایتا به مجرای کبدی مشترک در ناف کبد تبدیل میشوند.
۴- چند مجرای لنفاوی
خون ورید و خون شریان پس از عبور از وریدک و شریانک به سینوزوئیدها میریزند. به این ترتیب خون بدون اکسیژن و خون پر اکسیژن با هم مخلوط میشوند. و به سمت ورید مرکزی حرکت میکنند. در دو طرف سینوزوئید سلولهای کبد صف کشیدهاند و در تماس مستقیم با خون قرار میگیرند.
سینوزوئیدها مانند ریلهایی که در خط تولید کارخانهها تعبیه میشوند، مواد را در طول خود حرکت میدهند و سلولهای کبدی مانند کارگران این مواد را برداشت میکنند، روی آنها عملیات و پردازش لازم را انجام میدهند و مواد پردازش شده را به این ریل خط تولید باز میگردانند.
این کارگران پرکار، اکسیژن مورد نیاز خود را نیز از همین ریل دریافت میکنند.
خونی که حامل محصولات سلولهای کبدی است به ورید مرکزی میریزد و سپس از طریق وریدهای ساب لوبولی (تحت لوبولی) به وریدهای بزرگتر و نهایتا به ورید کبدی و ورید کبیر تحتانی (ورید اجوف تحتانی) به قلب میریزد.
یک ریل مجزای دیگر هم در محاذات و تقریبا موازی با سینوزوئیدها تعبیه شده که سلولهای کبدی مواد زائد ناشی از عملیات خود را درون آن میریزند. جهت حرکت مواد در این ریل خلاف جریان خون در سینوزوئیدهاست.
این ریل قناتکهای صفراوی است که در میان سلولهای کبدی به هم چسبیده وجود دارد و بعد از طی مسیر از میان این سلولها به مجرای صفراوی داخل منطقۀ پورتال میریزد. مجاری صفراوی متعدد داخل کبد به هم ملحق میشوند تا در نهایت در ناف کبد به مجرای کبدی مشترک و سپس به مجرای صفراوی مشترک تبدیل شده، به اثنی عشر میریزد.
هنگامی که کبد حیواناتی چون خوک یا شتر را در زیر میکروسکوپ مشاهده کنید ساختارهایی شش ضلعی در آنها قابل تشخیصاند که نمایندۀ لوبولهای کبدی هستند. این ساختارهای شش ضلعی توسط بافت پیوندی ضخیمی (در شتر و خوک) از هم جدا شدهاند که آنها را از هم به وضوح متمایز میکند. این لوبولها در انسان و حیوانات دیگر نیز وجود دارند اما به دلیل کمتر بودن و نازکتر بودن بافت پیوندی در کبد آنها کمتر قابل تمایز هستند. شکل مقابل حدود تقریبی دو لوبول را در یک جونده نشان میدهد.
هر لوبول در واقع یک منشور شش وجهی است که ما در زیر میکروسکوپ مقطع این منشور را به صورت یک شش ضلعی میبینیم.
دانستن اجزاء آن شش ضلعی که زیر میکروسکوپ قابل مشاهده است، به ما نشان خواهد داد که لوبول چگونه ساختاری دارد. رأس هر شش ضلعی را منطقۀ پورتال مینامند که حاوی سهقلوی پورتال است. منظور از سهقلوی پورتال، اجتماع شریان ، ورید و مجرای صفراوی است. بافت شناسان قدیم، مجاری لنفاوی موجود در این منطقه را در نظر نگرفتهاند و گرنه باید نام آن را چهارقلو مینهادند. قطر ورید موجود در منطقۀ پورتال به طور نامعمول از شریانی که در این منطقه وجود دارد بزرگتر است؛ به یاد آوردید که خون شریانیی که وارد کبد میشود، تنها ۲۵ درصد کل خونی است که وارد کبد میشود و ۷۵ درصد آن خون وریدی ورید باب است.
در مرکز این شش ضلعی، مقطع دایرهای یا بیضوی ورید مرکزی دیده میشود. سلولهای کبدی یا هپاتوسیتها به صورت زنجیرههایی از منطقۀ پورتال به سوی ورید کبدی انتظام گرفتهاند. این نوع انتظام موجب شده که آنها را طناب کبدی نامگذاری کنند. طنابهای کبدی را میتوان با ضخامت یک یا دو سلول زیر میکروسکوپ مشاهده کرد.
آنچه در مقاطع میکروسکوپی طناب کبدی نام گرفته، در واقع نمایندۀ یک تیغه است که از سلولهای کبدی تشکیل شده است. سلولهای کبدی مانند آجرهایی این تیغه را ساختهاند.
.
.
برخی دانشمندان بافت کبدی را به صورتهای دیگری تقسیم بندی میکنند و واحد عملیاتی کبد را به نحوی دیگر تعریف میکنند. به این ترتیب علاوه بر “لوبول کبدی” واحدهای دیگری به نامهای “آسینوس کبدی” و “لوبول پورتال” نیز تعریف شدهاند. برای توضیحات بیشتر روی شکل مقابل کلیک کنید.
سینوزوئید
بین طنابهای کبدی سینوزوئیدها قرار گرفتهاند که در زیر میکروسکوپ به صورت یک مجرای خالی یا حاوی گلبولهای قرمز دیده میشوند. مسیر سینوزوئیدها نیز به نحوی است که گویا منطقۀ پورتال را به ورید مرکزی متصل میکنند.
اندوتلیوم سینوزوئیدها حاوی سوراخهای بزرگ است و اصلا غشاء پایه ندارد. به این ترتیب هپاتوسیتها در هر دو طرف در مجاورت مستقیم با خون قرار میگیرند و در واقع از دو طرف غرقه در خون هستند.
تقریباً همۀ محتوای خون به جز گلبولهای قرمز آن، از میان روزنههای بزرگ و متعدد آندوتلیوم سینوزوئید میگذرد و در تماس مستقیم با سلول کبدی قرار میگیرد. فضای بین غشاء سلول کبدی و آندوتلیومِ سینوزوئید را به افتخار ژوزف دیسه، بافت شناس آلمانی، فضای دیسه نام نهادهاند.
تارهای شبکهای که تنها بافت پیوندی نگاه دارندۀ سلولهای کبدی است، در همین فضای دیسه قرار گرفتهاند. بنابراین بافت پیوندیِ پارانشیم کبد در همین فضا شکل گرفته است. اگر تارهای رتیکولر را تارهای این بافت پیوندی بدانیم، مایع میان بافتی این بافت پیوندی چیزی نیست جز پلاسمای خون. حجم زیاد سینوزوئید ، موجب میشود که سرعت جریان خون در آن کاهش یابد و به این ترتیب پلاسمای خون زمان زیادی را در مجاورت دیوارههای هپاتوسیت بگذراند. به این ترتیب هپاتوسیت زمان کافی برای جذب مواد پلاسما و نیز بازپس فرستادن مواد پردازش شده را به خون داشته باشد.
وجوه هپاتوسیت
با توجه به چینش سلولهای کبدی، با کمی مسامحه میتوان هر سلول کبدی را مانند یک آجر مکعبی شکل در نظر گرفت که ۶ وجه دارد. چهار وجه از این وجوه، با یک سلول کبدی دیگر در تماس است و دو وجه از آنها در تماس با سینوزوئیدها قرار دارند. اگر در جایی، ضخامت طناب کبدی دو سلولی باشد، ۵ وجه از وجوه آن با سلولهای مجاور و فقط یک وجه آن با سینوس در تماس است.بافت شناسان این سطوح سلولهای کبدی را بنا بر همسایگیشان با عناصر بافتی نامگذاری کردهاند. سطحی از سلول را که با سلول کبدی دیگری در تماس است را “وجه همسایه”، سطحی از سلول را که در عین همسایگی با سلول دیگر، مجاور یک کانالیکول صفراوی است را “وجه قناتی” (وجه کانالیکولی) و سطحی از آن را که با سینوزوئید مجاور است را “وجه سینوزوئیدی” میخوانیم.
قناتک صفراوی (کانالیکول صفراوی) از فرورفتگی در غشاء دو هپاتوسیت مجاور هم به وجود میآیند؛ به این ترتیب که یک فرورفتگی به صورت یک نیم استوانه در یک غشاء یک سلول در مجاورت یک نیم استوانه موجود در سلولِ دیگر در کنار هم یک استوانۀ کامل را به وجود میآورند و به این ترتیب یک مجرای بسیار کوچک به وجود میآید که مایع رقیق صفراوی در آن ترشح میشود. این مجرای استوانهای به مجرای دیگری که از فرورفتگیهای موجود در دو سلول بعدی هستند پیوسته است و به این ترتیب شبکهای از قناتکها تشکیل میشود که به مجرای صفراوی در منطقۀ پورتال راه مییابد.
سلولهای کبد
علاوه بر سلول اصلی کبد که پارانشیمِ آن را تشکیل میدهد و آن را هپاتوسیت یا سلول کبدی نامیدیم، چند سلول دیگر نیز در کبد وجود دارند.
سلول کوپفر که به افتخار کارل ویلهلم فن کوپفر دانشمند آلمانی به این نام نامیده شده، در واقع ماکروفاژهای کبدی هستند که در تماس و ارتباط مستقیم با سینوزوئیدها هستند. این سلولها باکتریهایی که از طریق رودهها وارد خون شدهاند را دستگیر و نابود میکنند. سلولهای اقماری “ایتو” نیز که در فضای موجود در فضای دیسه مستقر هستند چربی و ویتامین آ را ذخیره میکنند. توشیو آیتو، دانشمند ژاپنی این سلول را کشف و توصیف کرده است.
فیبروبلاستها نیز در فضای دیسه وجود دارند، همانجا که باید باشند یعنی بافت پیوندی کبد.
سلولهای آندوتلیال که دیوارۀ سینوزوئیدها را تشکیل داده نیز از دیگر سلولهایی است که در کبد وجود دارد.
زیر میکروسکوپ
تشخیص ورید مرکزی از منطقۀ پورتال اولین قدم در خواندن نمونۀ میکروسکوپی کبدی است.
در بزرگنمایی پایین، وریدهای مرکزی به صورت فضاهای مدور خالی یا حاوی چند گلبول قرمز که با اندوتلیوم پوشیده شده، دیده میشوند(شکل ۲ و ۳). منطقۀ پورتال حاوی حداقل، سه ساختار لولهای است. وجود بافت پیوندی نیز عامل دیگر مشخص کنندۀ منطقۀ پورتال است که ساختارهای عروقی و مجرای صفراوی را در بر گرفته است. در اطراف ورید مرکزی بافت پیوندی به این صورت قابل مشاهده نیست.
قطر ورید موجود در فضای پورتال، به طور نامعمولی از شریان مجاور خود بیشتر است و این خلاف بقیۀ جاهای بدن است که سطح مقطع شریان و ورید همسایه تقریباً مساوی است. در کنار این دو رگ میتوان مقطع یک یا چند مجرای صفراوی را نیز تشخیص داد که دیوارۀ آن را بافت پوششی مکعبی ساده پوشانیده است (شکل ۱). یک چشم باتجربه میتواند مقطع عروق نازک لنفاوی را نیز تشخیص دهد. همۀ این ساختارهای عروقی در بستری از بافت همبند قرار گرفتهاند که نمای صورتی رنگ و رشتهای معمول خود را دارد. تجاوز بافت همبند از حدِّ منطقۀ پورتال پاتولوژیک است.
البته لوبول کبدی همیشه به طور عرضی بریده نمیشود، گاهی مقطع اریب و گاهی مقطع طولی آن در زیر میکروسکوپ دیده میشود اما هر گاه چند لوبول کبدی مجاور هم به طور عرضی بریده شوند، مسیر طنابهای کبدی از منطقۀ پورتال به سوی ورید مرکزی قابل مشاهده است. در این صورت است که سینوزوئیدها به صورت راهروهای خالی در بین این طنابها دیده میشوند. طبعاً گلبولهای قرمز نیز در سینوزوئیدها دیده میشوند.
به دلایل مختلف ممکن است بین طنابهای کبدی فضاهای خالی که نمایندۀ سینوزوئیدهاست دیده نشوند اما انتظام سلولهای کبدی پشت سر هم به صورت دانههای تسبیح به هم چسبیده قابل تشخیص است. گاهی هم نه سینوزوئیدها و نه حالت رشتهای این سلولها هیچکدام قابل مشاهده نیست؛ در این صورت اگر مسألۀ پاتولوژیکی در کار نباشد، نشانۀ آن است که لوبول از سطحی بریده شده که نه اریب و نه عمود بر محور طولی لوبول است. در برخی حیوانات حالت رشتهای سلولها کمتر نمایان است.
چنان که گفتیم، فضای دیسه به نسبت فضای بزرگی را در حاشیۀ سینوزوئید اشغال کرده است به نحوی که گاهی با بزرگنمایی بالای میکروسکوپ نوری بین غشاء هپاتوسیت و اندوتلیومِ سینوزوئید قابل مشاهده است.
هپاتوسیتها با هستههای مدوّر و نسبتاً کمرنگ دیده میشوند اما هستۀ سلولهای دیگر کبد، هستههای پررنگ و کوچکتری دارند. هپاتوسیت گاهی دارای هستههای بزرگتری هستند و گاهی دو هسته دارند اما به طور طبیعی این هستهها همیشه یوکروماتیک (هوفام) و مدوّراند.
تشخیص فیبروبلاست و سلول کوپفر و سلول آیتو از هم زیاد آسان نیست. اما هر یک از این سلولها جای مشخصی دارند و اگر از محل واقعی آنها بتوان مطمئن شد میتوان آنها را تشخیص داد. فیبروبلاست در فضای دیسه بین غشاء هپاتوسیت و دیوارۀ سینوزوئید قرار دارند و سلولِ کوپفر درون خودِ سینوزوئید است. در هر حال تشخیص آنها در زیر میکروسکوپ نوری به دشواری صورت میگیرد و از شکل هسته نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. (شکل ۵)
در کنار اینها سلولهای آندوتلیال (سنگفرشی ساده دیوارۀ عروق) با هستههای باریک و نازک قابل تشخیص هستند.
رنگامیزیهای اختصاصی، البته میتواند ساختارهای کبد را با تمایز قابل توجهی قابل مشاهده سازد.
عالی
میشه رفرنس بدین؟
بسیار عالی بود.با اینکه قبلا این مبحث رو خونده بودم ولی الان دید خیلی بهتری نسبت به بافت شناسی کبد به درست اوردم.
باتشکر
بسیار عالی بود
دمتون گرم
دوسش داشتم ♡~
ببخشید من برای تحقیق میخوام میشه منابع این مطالب رو بگید؟ ممنون
عالی
خداخیرتون بده، خیلی به دردم خورد برای امتحان پاتو اختصاصی.
عالی بود من دانشجوی زیست شناسی ام و برای کار پژوهشیم به اشنایی با بافت کبد نیاز داشتم که تقریبا همه ی اطلاعاتمو از نوشته های شما بدست اوردم
ممنون واقعا
با قدرت ادامه بدید
مرسی از مطالب خوبتون
بادرود فوقالعاده بودبه امید مطالب تازه تر
یاسر گرامی
از لطفت بسیار متشکرم.
شما هم میتوانید با صرف وقت و مطالعه، مطالبی بهتر از آنچه ما نوشته ایم به وجود آورید.
آرزوی توفیق.
بسیار عالی
خیلی خیلی عالی بود و لذت بردم…
در فهم سینوزوییدها مشکلم رو کامل حل کرد
سپاسگزارم
مخاطب بسیار گرامی
اگر قدرت درک خوب بودن یا عالی بودن چیزی در شما به ودیعه گذاشته شده
اطمینان داشته باشید که قدرت تولید چیزی در همان حد زیبا و عالی نیز در وجودتان هست.
اگر متحمل زحمت مطالعه شوید تولید مطالبی از این بهتر از شما بر میاید.
خیلی عالی واقعا
واقعا عالی بود
من دانشجو پزشکی یاسوجم خیلی خیلی بهتر از گفته های استاد بود
دوست ناشناس گرامی از یاسوج
اگر توانسته ای عالی بودن این نوشته را بفهمی، حتما قدرت تولید کردن چیزی شبیه به این هم در تو نهفته است.
آستینها را بالا بزن و با توکل بر خداوند شروع کن.