بافت شناسی نظری > بافت پیوندی > انواع بافت پیوندی
بافت پیوندی بالغ – معمولی سست – آرئولار– سفت نامنظم – منظم – ارتجاعی – چربی –استخوان – غضروف – بافت همبند شبکهای – خون – بافت لنفاوی –بافت خونساز |
بافت پیوندی جنینی |
مقدمه
بهترین معیار برای تقسیم بندی انواع مختلف بافت پیوندی کارکرد آن است. پیچیدگی بدن انسان و به تبع آن، تنوع بافتها در آن فهم عملکرد اصلی بافتهای آن را دشوار میکند. وقتی کسی برای اولین بار میبیند که بافتشناسها، از یک سو استخوان را و از سوی دیگر خون را، بافت پیوندی میدانند؛ متعجب میشوند و در نمییابند که کدام وجه مشترکی میان استخوان و خون وجود دارد که هر دو از یک خانواده و یک بافت واحد بر شمارده میشوند.
استاد کینگ، توضیحی در مورد بافتهای اصلی بدن میدهد که به بهترین وجه ممکن درک صحیح و عمیقی از ماهیت بافت پیوندی در کنار بافتهای دیگر بدن به دست میدهد[۱]. تقریر توصیف دکتر کینگ به این شرح است؛
عروس دریایی را میتوان از سادهترین جانوران پرسلولی دانست. بیشتر حجم بدن عروس دریایی را مادۀ ژله مانندی ساخته است که حول این ژله را یک لایۀ نازک از سلولهای بافت پوششی پوشانیده است. بافت پوششی در جایی، سطح خارجیِ محیطی بدن جانور را پوشانیده و در جایی سطحِ خارجیِ مرکزی را که اولی را میتوان معادل پوست در حیواناتِ پیچیده دانست و دومی غشاء مخاطی دستگاه گوارش است.
مادۀ ژلهای، و سلولهای معدودِ آن که همان ژله را میسازند، در واقع بافت پیوندی هستند. این بافت پیوندی به عروس دریایی شکل میدهد، از بافت پوششیِ رویِ خود، از جهت مکانیکی حمایت میکند و در واقع آن را نگه میدارد، محلی است برای انتقال و انتشار اکسیژن به داخل بدن و همۀ سلولها و انتقال و انتشار ملکولهای زائدِ حاصل از تنفس و متابولیسم به خارج از بدن. و اگر موجودی بیگانه یا عاملی فیزیکی و یا شیمیایی بیگانه از بافت پوششی بگذرد و به داخل بدن موجود زنده وارد شود، این بافت پوششی است که نسبت به آن واکنش نشان میدهد.
با دقت در این جانور ساده، به ذهن چنین متبادر میشود که اصلِ این موجود زنده و آنچه آن را باید عروس دریایی نامید همین بافت پیوندی است و بافت پوششی را میتوان یک ردیف سلول دانست که میان عروس دریایی و محیط خارج، حائل شده است.
جنین پستانداران و از جمله انسان، شباهت تامّی با عروس دریایی دارد و در واقع، حجم اصلی آن را مزانشیم در داخل و یک لایۀ خارجی که در محیط، اکتودرم و در مرکز آندودرم، خوانده میشود؛ تشکیل میدهد. بافت پیوندی در انسانِ بالغ از نمو و پیچیده شدن همین مزانشیم به وجود میآید.
در جانور سادهای مثل عروس دریایی، همۀ کارکردهایی که اجمالاً فهرست کردیم را تنها یک نوع بافت انجام میدهد. در جنین هم بسیاری از همان کارکردها را مزودرم یا مزانشیم انجام میدهد. همچنان که حیوان پیچیدهتر میشود، سلولهای همین بافت پیوندی ساده متمایزتر و متخصصتر میشوند و هر دسته از این سلولها بافت و یا اندامهای متخصصی را تشکیل میدهند که یکی از آن وظایف را بر عهده میگیرند. خون، یک بافت کاملاً متمایز از دیگر بافتهاست که وظیفۀ کاملاً مشخصی را بر عهده گرفته است که آن وظیفه یعنی انتقال مواد غذایی و مواد زائد و گازهای تنفسی را بر عهده گرفته و بقیۀ وظایف بافت پیوندی را به عهدۀ بافتها و اندامهای دیگر گذاشته است. در مقابل، بافت استخوانی، تقریباً در انتقال گازهای تنفسی، نقشی ندارد، در مقابل نقش بسیار مهم و عمدهای در حمایت مکانیکی از بدن دارد.
روشن است که متخصص بودن انواع بافتهای بدن، مطلق نیست؛ استخوان محلی برای ذخیرۀ مواد غذایی هم هست، بافت چربی، علاوه بر ذخیرۀ مواد غذایی نقش محافظت مکانیکی هم دارد و خون علاوه بر انتقال گازهای تنفسی در تعادل حرارتی و دفاع ایمنی بدن نیز نقش دارد. اما میتوان برای هر یک از بافتهای پیوندی یکی از کارکردها را یافت که بر بقیۀ کارکردهای بافت پیوندی غلبه دارد.
به این ترتیب و از این منظر میتوان معیاری یافت که با آن به طور مشخص و چارچوببندی شده بافتهای پیوندی را طبقه بندی کرد.
اگر معیار فوق را بپذیریم، تنها یک بافت پیوندی در بدن میتوان یافت که متخصص در وظیفۀ مشخصی نباشد و آن بافت پیوندی سُست یا بافت آرئولار است. تا کنون هر چه راجع به بافت پیوندی معمولی گفتهایم مربوط به همین بافت است.
مؤلفان و اساتید بافت شناسی بافت پیوندی سفتِ نامنظم و بافت پیوندی سفتِ منظم یعنی تاندون و لیگامان را؛ و حتی برخی بافت چربی را در یک گروه میدانند و آنها را بافت همبند معمولی، یا بافت همبند اصلی، و بقیۀ بافتها را بافت پیوندی تخصصی مینامند. اما روشن است که تاندون و لیگامان و چربی را به هیج معیاری نمیتوان یک بافت تخصصی ندانست. البته این دسته از مؤلفان معیار دیگری را برای تقسیمبندی اختیار کردهاند که عبارت است از نسبت اجزاء بافت همبند یعنی سلول، بافت زمینه و تار. اما با این معیار نیز تقسیمبندی ایشان کامل و جامع نیست.
از میان سه عنصرِ مادۀ زمینه، تار و سلول؛ بافت همبند سست فاقد تارهای فراوان است به نحوی که بتواند آن را مانند بقیۀ بافتهای همبند محکم کند. این در حالی است که همان انواع تارهایی که در بافت پیوندی سخت وجود دارد در این نوع بافت هم یافت میشود اما هم مقدار آن و هم ضخامت آنها کمتر است. بافت پیوندی سست در مقابل کشش، آزادی محدودی دارد و تا حدی اجازه میدهد که دو بافتی که در دو طرف آن قرار دارند نسبت به هم حرکت کنند. برای به دست آوردن تصوری اجمالی از درجۀ آزادی حرکت این بافت میتوانید از حرکت دادن پوست روی استخوان پای خود کمک بگیرید. سعی کنید پوست روی استخوان ساق پا را با یک انگشت روی استخوان حرکت دهید. همچنین سعی کنید پوست را بین دو انگشت شست و سبابۀ خود مثل وقتی که نیشگون میگیرید، بگیرید. سپس دو لایه پوستی که روی هم قرار دارند را به وسیلۀ دو انگشت، نسبت به هم حرکت دهید. این که دو تکه پوست میتوانند روی هم بلغزند ناشی از سستیِ بافت همبند زیر آنهاست و محدودیت این حرکت نیز نشان دهندۀ این است که این سستی، و آزادی در حرکت، نا محدود نیست و هنگامی که تارهای کلاژن آنقدر کشیده شوند که صاف شوند و جهت وارد آمدنِ نیرو، در راستای درازای آنها قرار گیرد دیگر به بافت اجازۀ کشیده شدن بیش از آن حد را نمیدهند.
بافت همبند آرئولار بهترین نمایندۀ بافت همبند معمولی است. در این بافت تقریباً همۀ اجزاء سهگانۀ بافت همبند به یک نسبت وجود دارند. آرئولا به لاتین به معنی “فضای کوچک” است. در این نوع بافت فضاهای بسیار کوچکِی توسط تارهای کلاژن که در هم بافته شده اند، تشکیل شده و این فضاهای کوچک با مادۀ زمینه پر شدهاند. مزانتر یا “میانروده” نمونۀ مناسبی از این بافت است.
دیگر بافتهای همبند سست عبارتند از: زیرجلد (هیپودرم)، لامینا پروپریا و غشاءِ زیر مخاطی (سابموکوزا=زیرمخاطه).
تفاوت بافت همبند سست نامنظم و بافت همبند سفت نامنظم، از لحاظ میکروسکوپی، بیشتر در تراکم و مقدار تارها به خصوص تارهای کلاژنِ آن است. اگر این تارها زیاد باشند بافت همبند سفت و اگر کم باشند، بافت همبند سست تشکیل میشود. اما مقدار کمّی مشخصی از تار، برای تعیین این که کدام بافت سست و کدامیک سفت است؛ تعیین و پذیرفته نشده است. به همین دلیل است که مؤلفین بافت شناسی در مورد این که زیرمخاطۀ لولۀ گوارش، از بافت همبند سست یا بافت همبند سفت تشکیل شده است، اتفاق نظر ندارند. [۲]
در بافت همبند سفت نامنظم، تارهای کلاژن به طور درهم و نامنظم در هم تنیدهاند. این بافت را میتوان در “جلد” یا دِرم یافت که لایهای از پوست است. “جلد” در انسان به نسبت بسیاری از پستانداران نازکتر است. “جلد” همان لایهای از پوست است که از آن چرم به دست میآید. در مقابل، تارهای کلاژن که عنصر غالب در بافت همبند منظم است، به صورتِ موازی هم و همه تقریباً در یک راستا قرار گرفتهاند. تاندون (زردپِی) و رباط و صلبیۀ چشم، از این نوع بافت تشکیل شدهاند.
بافت همبند سست (آرئولار) – برای توضیحات روی عکس کلیک کنید. |
بافت همبند سفت منظم – تاندون – برای توضیحات روی عکس کلیک کنید. |
عنصر غالب در بافت همبند ارتجاعی (کشسان)، تار است، اما از نوع تار کشسان. این بافت را میتوان در شرایین بزرگ مثل آئورت و نیز در رباط زرد یافت.
سلولهای چربی را میتوان در بیشتر بافتهای پیوندی دید اما هنگامی که تعداد قابل توجهی از این سلولها در کنار هم قرار بگیرند، به آن، بافت چربی اطلاق میشود. و این بافت را به خاطر غلبۀ مطلق سلولهایی خاص بر دیگر سلولها و اجزاء بافت پیوندی، و به خاطر وظائف مشخصی که بر عهده دارد، باید یک بافت همبند متخصص به شمار آورد.
بافت لنفاوی همۀ خصوصیات بافت پیوندی را دارد که در آن تعداد بسیار زیاد لنفوسیتها جای دو عنصر دیگر یعنی مادۀ زمینه و تارها را اشغال کرده است. تارهای این بافت از تارهای شبکهای (رتیکولار) تشکیل شده که کلاژن نوع سه است و بسیار نازک هستند و برای سلولهای فراوان این بافتها توریِ سه بعدیی تشکیل میدهند تا این سلولها بتوانند در کنار هم مجتمع باشند. به واسطۀ همین شبکۀ تارهای رتیکولار، گاهی این بافت را، بافتِ شبکهای (بافت رتیکولار) مینامند. این بافت را میتوان در لامینا پروپریا و اندامهایی مثل طحال، غدۀ لنفاوی، لوزه و تیموس دید.
از میان کارکردهای متنوع بافت همبند، خون، متخصصِ “انتقال” است. انتقال اکسیژن از ریهها، انتقال گازکربنیک به ریهها، انتقالِ مواد غذایی از رودهها و کبد، انتقال مواد زائدِ دفعی به کلیه، انتقالِ “اطلاعات” از غدد داخلی به واسطۀ هورمونها، و انتقال حرارت. از میان سه عنصرِ بافت همبند، میتوان گفت که از میان سه عنصر بافت همبند، مادۀ زمینه که در خون “پلاسما” نامیده میشود، بر دیگران غلبه دارد. و در خون هیچ تاری دیده نمیشود. اما هم غلبۀ عنصر مادۀ زمینه بر دیگر عناصر را و هم فقدان کامل تار را در خون باید با مسامحه پذیرفت. تعداد و تراکم سلولهای خون با توجه به اندازۀ کوچک گلبولهای قرمز اصلاً کم نیست در واقع سیّال بودن خون این تصورِ اشتباه را به وجود آورده است. همچنین خون از تارهای پیوندی خالی نیست. پیشسازهای تار، در خون به فراوانی یافت میشوند و هنگام انعقاد خون این واقعیت روشن میشود. اما تردیدی نیست که خون یک بافت پیوندی تخصصی و ویژه است که همانطور که گفته شد عناصرش برای انجام وظیفۀ حمل و نقل، از هر نوعی که باشد؛ هماهنگ شده است.
پلاسما و سلولهای خون – به استثنای گلبول قرمز- به آزادی از خلال عروق به بقیۀ بافتهای پیوندی آمدورفت دارند. در واقع، ماکروفاژ همان مونوسیتِ خون است و بازوفیل شباهت تامّی به ماستوسیت دارد.
استخوان و غضروف بافتهای همبند تخصصی هستند که مادۀ زمینه در آنها جامد است.
در مقابل، خون را یک بافت تخصصی همبند میدانند که مادۀ زمینۀ آن مایع است. مادۀ زمینه در خون تماماً مایع است اگر چه در حالتهای غیر عادی و هنگامی که خون لخته میشود در آن رشتههایی شبیه آنچه در بافت پیوندی معمولی دیده میشود به وجود میآید.
همانطور که در بالا اشاره شد، بافتهای لنفاوی را میتوان بافت شبکهای دانست. بافت شبکهای بافتی است که غلبۀ تارهای تشکیل دهندۀ آن به جای کلاژنِ معمولی، با تارهای شبکهای است. این تارها برای تشکیل توری که سلولهای فراوان بتوانند در میان تارهای این تور از سویی استقرار یابند و از سوی دیگر امکان حرکت برای عناصر سلولی فراهم باشد کاملاً مناسب هستند. بنابراین باید انتظار داشت که بافت همبند شبکهای بافتی پر سلول باشد. علاوه بر بافتهای لنفاوی که نام بردیم، کبد را نیز باید به عنوان یک عضو مهم از این خانواده نام برد که از بافت شبکهای برخوردار است.
بافت پیوندی جنینی که حاوی سلولهای تمایز نایافته و فضای بین سلولی وسیع در بین آنها است، را بافت مزانشیمی میگویند. فضای بین این سلولها در رنگامیزیهای خاصی همرنگ موکوس میشوند به همین دلیل این بافت را بافت موکویید (موکوس گونه) نیز مینامند. این بافت به تدریج و در جریان نمو جنین، به بافتهای پیوندی تمایز یافته تبدیل میشوند. در انسان بالغ در پولپ دندان، مقداری بافت مزانشیمی وجود دارد. همچنین در بند ناف این بافت عروق بند ناف را احاطه کرده است که در این منطفه نام ژلۀ وارتون را به خود گرفته است.
مغز استخوان که همۀ سلولهای خونی در آن تولید میشوند، نیز یک بافت پیوندی است و در واقع آن را باید بافت همبند خونساز دانست.
پانویس:
http://www.siumed.edu/~dking2/intro/ct.htm#location
[۲]
برای مثال: در کتاب بافت شناسی “راس” (چاپ ششم صفحات ۵۶۹ و ۵۷۱ و ۵۷۲ و ۵۸۵ و ۵۹۶ و ۶۱۲ و۶۲۲ و در “اطلس دیفیوره” (چاپ دوازدهم صفحات ۳۱۳ و ۳۱۴ و ۳۲۴ و ۳۴۶ و ۳۴۸ ) زیرمخاطۀ دستگاه گوارش، به صراحت بافت همبند سفت نامنظم و در کتاب بافت شناسی ویتر ( چاپ ششم صفحات ۲۵۲ و ۲۵۵ و ۲۵۶ ) و کتاب بافت شناسی برای پاتولوژیستها (چاپ چهارم) و کتاب آناتومی و فیزیولوژی دستگاه گوارش (چاپ سال ۲۰۱۴ میلادی صفحات ۳ و ۸ و ۱۰) این بافت، سست نامنظم دانسته شده است.
Ross, M. H. and Pawlina, W., Histology: A Text and Atlas, with Correlated Cell and Molecular Biology. Alexander books, 2011.
Eroschenko, Victor P., and Mariano SH Di Fiore. DiFiore’s atlas of histology with functional correlations. Lippincott Williams & Wilkins, 2013.
Young, Barbara, Phillip Woodford, and Geraldine O’Dowd. Wheater’s functional histology: a text and colour atlas. Elsevier Health Sciences, 2014.
Mills, S. E., Histology for Pathologists. Lippincott Williams & Wilkins, 2012
Reinus, J.F., and Simon, D. Gastrointestinal Anatomy and Physiology: The Essentials. John Wiley & Sons, Ltd., 2014
آیا بافت همبند در کلیه هم وجود دارد؟ ممنون
بافت پیوندی در کلیه نیز وجود دارد.
عروق، توبولها و گلومرولها در بستری از بافت پیوندی در کلیه قرار گرفته اند.
در داخل گلومرولها نیز بافت پیوندی وجود دارد که در موارد بیماری افزایش یافته و منجر به اسکلروز میشود.
بافت پیوندی کلیه در رنگامیزی ماسون تریکروم به وضوح بیشتر دیده میشود.
واقعا از توضیحات خوبتون متشکرم
تمایز داشتن بافت پیوندی از بافت لنفی خونی چربی غضروفی و استخوانی یعنی چه؟
سه شکل زیر و توضیحات آنها را ملاحظه بفرمایید.
http://baaft.net/g-connective-areolar/
http://baaft.net/g-tendon/
http://baaft.net/g-tendon/
این هر سه بافت پیوندی هستند، اما نسبت اجزاء آنها با هم تفاوت دارند همچنین شکل اجزاء نیز متفاوت است. به این ترتیب از هم متمایز هستند و میتوان آنها را از هم “تمییز” داد.
بافت پیوندی از بافت لنفی خونی چربی غضروفی و استخوانی تمایز ندارند بلکه همه اینها بافت پیوندی هستند و از هم تمایز دارند.
Pingback: گوارش