برخی مؤلفین سلولهای بافت پیوندی را به سلولهای “مهاجر”، “مقیم”، “سیار” و “ثابت” تقسیم بندی می کنند [۱]. سلول مهاجر سلولی است که از خارج از بافت پیوندی به آن وارد می شود. سلول مقیم سلولی است که در این بافت استقرار دارد. سلول سیار می تواند مقیم باشد اما درون خودِ بافت پیوندی گردش می کند؛ در مقابل، سلول ثابت در محل خود مستقر است و حرکت نمی کند. این تقسیم بندی مثل بسیاری از تقسیم بندی های زیست شناسی همیشه استثناء هم دارد.
سلولهای بافت پیوندی |
||
برخی از سلولهای بافت پیوندی، در مواقعی خاص از خارج از بافت پیوندی به داخل آن مهاجرت میکنند. برخی دیگر از سلولهای این بافت، اگر چه همیشه مقیم بافت پیوندی هستند و از خارج بافت نیامدهاند اما محل ثابتی ندارند و قابلیت دارند که در داخل این بافت حرکت کنند و گردش کنند. فیبروبلاست هیچیک از این ویژگیها را ندارد. یک سلول فیبروبلاست معمولاً در جایی خاص در درون بافت پیوندی به طور ثابت تا هنگام مرگ سلول مستقر است؛ بنابراین، فیبروبلاست یک سلول “مقیم” و “ثابت” به حساب میآید.
مواد لازم برای ساخته شدن تارهای بافت پیوندی، و بسیاری از مواد مادۀ زمینه، نتیجۀ عمل فیبروبلاستهاست.
زیر میکروسکوپ، دیدن هستههای نسبتاً پررنگ بیضوی با اندازه متوسط در زمینۀ صورتی، نشان دهندۀ فیبروبلاست است. سیتوپلاسم فیبروبلاست بسیار کم است و تمایز حدود آن از مادۀ زمینۀ اطراف و تارهای کلاژن که محیط را به رنگ صورتی نمایش میدهد به سختی ممکن است.
فیبروبلاستهایی که در هنگام رشد، یا در هنگام ترمیم زخم، فعال میشوند، دارای هستۀ کمرنگتر و سیتوپلاسمِ حجیمتری هستند.
در این سلولها چربی ذخیره میشود. تنها فایدۀ ذخیرۀ چربی، ذخیرۀ منبع انرژی نیست. بافت چربی زیر پوست در برخی حیوانات نقش عایق حرارتی را نیز بازی میکند و مثل لباسی گرم حیوان را از اتلاف حرارت محافظت میکند و موجب حفظ دمای بدن حیوان خونگرم در حدی مشخص میشوند. در انسان اگر چه ضخامت این لایۀ چربی زیر پوستی بسیار کمتر است اما ننقش مؤثری در حفظ دمای بدن انسان دارد. بافت چربی از طریق دیگری نیز همین نقش حفظ دمای بدن را ایفا میکند. هر گاه دمای بدن از حد مشخص خود پایینتر بیاید، دستگاه عصبی و دستگاهِ درونریز (آندوکرین) در بدن، بدن را وادار به سوزاندن ذخیرۀ چربی و حفظ دمای بدن از این طریق میکنند.
لایۀ ضخیم چربی در سطح بدن حیوانات میتواند بدن آنان را از آسیب ضربات مکانیکی نیز محفوظ نگه دارد. این حفاظت از آسیب ضربات مکانیکی منحصر به حیواناتی نیست که لایههای ضخیم چربی در سطح بدن خود دارند. در بدن انسان نیز تودههای چربی در پشت کرۀ چشم و حول کلیهها مانند بالشتکی عمل میکنند که اثر ضربات مکانیکی را بر این اندامها کاهش میدهند.
سلول چربی در بافت پیوندی معمولی به صورت سلولهای پراکندۀ منفرد، یا خوشههایی کم تعداد از سلولها وجود دارند. هر گاه تعداد قابل اعتنایی از سلولهای چربی قرار بگیرند به نحوی که تودۀ قابل مشاهدهای با چشم غیر مسلح از آن تشکیل شود به آن “بافت چربی” اطلاق میشود.
سلول چربی، سلول بزرگی است؛ و قطر متوسط آن حدود ۵۰ میکرون است و گاهی تا ۱۰۰ میکرون هم میرسد. تقریبا تمام این حجم، با یک قطرۀ بزرگ چربی پر شده است و مقدار اندکی از این حجم به هستۀ کوچک پررنگی اختصاص داده شده که به گوشهای از سلول رانده شده است.
محتوای چربی داخل این سلول، در روند رنگامیزی معمول هماتوکسیلین ائوزین در حلالهایی که در روند این رنگامیزی به کار میروند حل میشوند، و اگر هم مقداری از آن در سلول باقی بماند، توسط رنگهای هماتوکسیلین و ائوزین رنگی به خود نمیپذیرند. بنابراین آنچه از این قطرۀ چربی در سلول چربی در زیر میکروسکوپ دیده میشود، یک جای خالی و کاملاً بیرنگ است.
قطر برشی که از بافتها برای رنگامیزی و مشاهدۀ زیر میکروسکوپ تهیه میشود را اگر مثلاً ۵ میکرون فرض کنیم، خواهیم دید که احتمال وجود هسته در یک سلول چربی با قطر ۵۰ میکرون تقریباً ۱ به ۱۰ است. بنا بر این عجیب نیست که در یک مقطع میکروسکوپی که از بافت چربی گرفته شده است تعداد زیادی سلول خالی با حاشیۀ بسیار نازکی از سیتوپلاسم مجاور غشاء و بدون هسته دیده شوند. در واقع بافت چربی در زیر میکروسکوپ به صورتی دیده میشوند که بافت شناسان آن را با منظرۀ “شان زنبوری” یا “کف آلود” توصیف میکنند. دیوارههای این منظرۀ کف آلود یا لانۀ زنبوری را عمدتاً غشاء سلولهای چربی به همراه باریکۀ بسیار نازکی از سیتوپلاسم تشکیل میدهند و هر یک از حبابهای این “کف”، نمایندۀ یک سلول چربی است. اما باید توجه داشت که آنچه میان سلولها به صورت دیوارههایی در زیر میکروسکوپ میبینیم، فقط غشاء و سیتوپلاسم سلول نیستند. میان همۀ سلولهای چربی اجزاء دیگر بافت همبند مثل تارهای کلاژن و مادۀ زمینه وجود دارد که در همین فضای بین سلولها تعداد زیادی مویرگ یافت میشود.
در صورت عدم تغذیه، یا نرسیدن مادۀ غذایی به یک سلول چربی یا به هر دلیل دیگری که ذخیرۀ چربی داخل سلول را به اتمام برسند، سلول چربی کوچک میشود و شکل آن شباهت بسیاری به فیبروبلاست پیدا میکند.
به این سلولهای معمولیِ چربی، سلول چربیِ تکقطرهای و به بافت متشکّل از این سلولها، چربی سفید میگویند. در مقابل، نوع دیگری از چربی در بدن انسان وجود دارد که به سلولهای آن “سلولِ چربیِ چندقطرهای” و بافت متشکّل از این نوع سلولها را چربی قهوهای مینامند.
چربی قهوهای در نوزادان به مقدار قابل توجهی در پشت بدن در ناحیۀ بین دو کتف وجود دارد و نقش تنظیم فوری درجۀ حرارت بدن را ایفا میکند و در انسان بالغ نیز در جلوِ بدن در ناحیهای بین گردن و پایینِ قفسۀ صدری وجود دارد و همان وظیفه را بر عهده دارد.[۳] وجود میتوکندری و متابولیسم خاص آن در چربی قهوهای موجب میشود که آزاد سازی انرژی شیمیایی ملکولهای چربی به انرزی حرارتی بی واسطه و با سرعت انجام شود. همین میتوکندری است که موجب قهوهای بودن این چربی میشود.
سلول چربی نیز از سلولهای “مقیم” و “ثابت” بافت پیوندی است.
ماکروفاژها بر خلاف فیبروبلاست و سلول چربی “ثابت” نیستند و میتوانند در منطقۀ محدودی در میان بافت پیوندی حرکت کنند. از این جهت، ماکروفاژ و چند سلول دیگر از انواع سلولهای بافت پیوندی را “سیّار” مینامیم.
بافت پیوندی همواره تعدادی ماکروفاژ “مقیم” در خود دارد اما در مواقعی که به تعداد بیشتری ماکروفاژ در منطقه نیاز باشد، تعدادی از مونوسیتهای درون عروق خونی به بافت پیوندی مهاجرت میکنند که به همین دلیل به آنها “مهاجر” میگوییم.
ماکروفاژها سلولهای ریزهخوار هستند و پسماندهای موجود در بافت پیوندی ، چه به دلیل جنگ با باکتریها و چه در نتیجۀ روند طبیعی رشد و نمو، یا مرگ طبیعی سلولها به وجود آمده باشند، را میخورند، هضم میکنند و از محیط دور میکنند.
تشخیص ماکروفاژهای غیر فعال در بافتها زیر میکروسکوپ نوری و با رنگامیزی معمولی بسیار دشوار است. از آنجا که تعداد ماکروفاژهای مقیمِ غیر فعال در بافت پیوندی گاه با تعداد فیبروسیتها برابری میکند، به ندرت میتوان با قطعیت گفت که آنچه مشاهده میشود فیبروبلاست است یا ماکروفاژ. ماکروفاژهای فعال اما به واسطۀ وجود ذرات قهوهای رنگ داخل سلولی به سادگی قابل تشخیص هستند. این ذرات نتیجۀ ریزهخواری و عمل لیزوزوم ماکروفاژ هستند.
بعضی وقتها، چند ماکروفاژ در هم جوش میخورند و با هم یک غولسلول را تشکیل میدهند. غولسلول، سلولی است بزرگ با چندین هسته محصور در یک غشاء.
اگر میخواستیم ماستوسیت یا ماست سِل را به فارسی ترجمه کنیم میباید آن را سلول غذایی یا سلول مُغَذّی بخوانیم اما این نام به غلط به این سلول داده شدهاست.
از میان کارهای مختلفی که با ماستوسیت داده شده است،[۴]دخالت آن در ایجاد “التهاب” به وسیلۀ ترشح واسطههای شیمیایی، خصوصاً هیستامین از همه روشنتر و شاید مهمتر باشد. واکنش زودرس ماستوسیتها و ترشح متعاقب هیستامین توسط آن موجب بروز آلرژی و حساسیت میشود و آنتیهیستامینها داروهایی هستند که با این عمل ماستوسیت مقابله میکنند.
یافتن و تشخیص این سلولها در مقطع میکروسکوپی آسان نیست. اما پررنگ بودن سیتوپلاسم این سلول که آکنده از دانههای ترشحی است تنها راهنمای یافتن آنها است.
شاید هنگامی که کارکردهای این سلول به طور دقیقتری روشن شود و نام بهتری هم برایش تعیین شود، نام فارسی مناسبی هم برای آن جعل شود. کاشف آلمانی این سلول، حدس زد که این سلول میباید نقشی تغدیهای داشته باشد و آن را به آلمانی “سلول چاق کننده” نامید.
این سلولها نقش مشخص و مهمی در سیستم ایمنی بدن دارند و وظیفۀ ترشح آنتیبادی را بر عهده دارند.
لنفوسیت، سلول کوچکی است و تقریباً هم اندازۀ گلبول قرمز است و تقریباً همۀ آنچه زیر میکروسکوپ از خود نشان میدهد یک هستۀ پررنگ است، و سیتوپلاسم آن یا قابل تشخیص نیست یا به صورت بسیار نازکی دور هسته دیده میشود.
لنفوسیتها را در بافت پیوندی معمولی به طور پراکنده و نه خیلی مشخص میتوان دید؛ اما در مناطق و بافتهایی مشخص، یعنی در طحال، غدد لنفاوی، تیموس و وصلۀ پِیِر تجمع لنفوسیتها را میتوان به وضوح مشاهده کرد.
لنفوسیت سلولی است که پس از خروج از مغز استخوان و ورود به سیستم گردش خون، آزادانه به داخل بافت پیوندی معمولی داخل و خارج میشود. به این ترتیب باید آن را در زمرۀ سلولهای “مهاجر” و “سیار” بافت پیوندی به حساب بیاوریم.
سلولهایی هستند که به طور تخصصی وظیفۀ ترشح مقادیر زیاد آنتیبادی را بر عهده دارند. پلاسموسیتها از لنفوسیتها به وجود میآیند و هستههایی کمرنگتر و سیتوپلاسمی حجیمتر از آنها دارند.
فهرست بالا را نمیتوان کامل دانست. سلولهای دیگر التهابی نیز از راه خون به بافت پیوندی وارد میشوند؛ مانند مونوسیت و نوتروفیلها و ائوزینوفیلها. همچنین میتوان سلولهای آندوتلیال، مزوتلیال و سلولهای پارانشیمی که در بافتهای در حال نمو به فراوانی موجود هستند را از سلولهای بافت پیوندی برشمرد. به این فهرست میتوان سلولهای استئوبلاست، استئوسیت، کندروبلاست، کندروسیت، گلبول قرمز، مگاکاریوسیت،استئوکلاست و سلولهای رتیکولار را نیز که فقط در بافتهایِ پیوندیِ تخصصی یافت میشوند را افزود.
پانویس:
Histology, A Text and Atlass.-Michael H. Ross and Wojciech Pawlina, 4th edition, page 141
********************************************************
سلام. اینی که میگم درسته؟ اینکه پلاسما سل تو خونه و پلاسموسیت تو بافت های خارج از خون؟ و مشابه همین جمله برای ماستوسیت و ماست سل؟ حس میکنم همچین چیزی خوندم جایی ولی نمیتونم پیدا کنم منبعشو
سلام آیا ماستوسیت نوعی گلبول سفید محسوب می شود یا خیر؟
بله بسیاری از منابع ماستوسیت یا ماست سِل را یکی از انواع سلولهای سفید خونی یا گلبول سفید دانسته اند. رفتار و زندگی ماستوسیت با بقیه گلبولهای سفید متفاوت است اما از نظر منشا مانند بقیه گلبولهای سفید است.
سلام، ببخشید میخواستم بپرسم آیا پلاسموسیت ها قابلیت فاگوسیتوز و دیاپدز دارند یا نه ؟
سلام آیا ماستوسیت و ماکروفاژ توانایی دیاپدز دارند
بسیاری از ماکروفاژها همان مونوسیتهای داخل جریان خون هستند که طی مکانیسم دیاپدز به بافت مهاجرت میکنند.
شواهد بسیاری نیز در مقالات مختلف ارائه شده که حاکی از دیاپدزِ پیشسازهای ماستوسیت به داخل بافتهای بدن است.
طریقه پادتن سازی پلاسموسیتها چطوریه کلا؟؟؟
ژن تولید پادتن دارند که با ار ان ای پلیمراز رونویسی و در نهایت با ریبوزوم ترجمه میشه
پلاسموسیتها چگونه بدون هسته پادتن تشکبل میدن؟؟؟
پلاسموسیتها هسته ندارند پس چجوری تقسیم میشوند؟؟؟
پلاسموسیت یا پلاسما سل اولا هسته دارند و ثانیا تقسیم نمیشوند.
تصویر پلاسموسیت را در بندهای زیر ببینید:
http://new.bloodline.net/image-atlas/0147061-Plasma-Cell-alcoholic-liver-disease-blood.jpg
و
http://www.pathguy.com/sol/26412.jpg
تقسیم نشدن پلاسموسیت در مقالۀ زیر:
Calame, Kathryn L. “Plasma cells: finding new light at the end of B cell development.” Nature immunology 2.12 (2001): 1103-1108.
همچنین میتوانید سرنوشت پلاسماسل را در صفحۀ ۴۳۷ فیزیولوژی گایتون چاپ دوازدهم بیابید.
Hall, John E. “Guyton and Hall Textbook of Medical Physiology.” (۲۰۱۱
شبیه همین عکسی ک شما فرستادید رو دیدم اما وقتی ازش پرسیدم گفتش ک اونا شبکه اندوپلاسمیه زبره نه هسته
من منبعی که در آن گفته باشد که پلاسما سل هسته ندارد سراغ ندارم. در واقع شکل هستۀ پلاسماسل یکی از مواردی است که پاتولوژیستها این سلول را از دیگر سلولها تشخیص میدهند.
سلولهای بدون هسته در حالت طبیعی بدن بسیار نادر هستند.
مشهورترین سلول بی هسته، گلبول قرمز است.
شبکه آندوپلاسمیک وظیفه اش ساخت پروتئین است. و بدون هسته ساخت پروتئین چگونه ممکن است؟
خیلی ممنون از لطفتون
سلام ببخشید من متوجه نمیشم که ماستوسیت چیه یعنى سلولِ ، گلبولِ، مولکولِ یا چیه ! لطفا توضیح میدین که چیه؟ ممنون ایمیلم هم
———
هست ممنون میشم پاسخ بدین
در متن، به روشنی گفته شده است که “ماست سِل” یا “ماستوسیت” یک سلول است. و از نام آن هم معلوم است که یک نوع سلول است.
mast cell
سلام ببخشید یک سوال
إمکان دارد جایی در بدن گلبول قرمز و ماکروفاژ رو باهم ببینیم
ایلیای عزیز
ماکروفاژها در همه بافتها هستند
شاید بهترین جایی که گلبول قرمز و ماکروفاژ را میشود در کنار هم دید طحال است. اگر نشانی ایمیل شما را داشتم عکسی از این دو سلول در کنار هم در طحال برایتان میفرستادیم.
سلام یک سوال دارم
ببخشید إمکان دارد که جایی در بدن ما گلبول قرمز و ماکروفاژ رو کنار هم ببینیم
سلام ببخشید میخواستم بدونم پلاسموسیت ها و سلول های خاطره سلول خونی محسوب میشوند؟ آیا میتوان آن ها را گلبول سفید در نظر گرفت
همینطور است.
پلاسما سل ها (که به نامهای پلاسموسیت، پلاسماسیت، پلاسما بی سل هم شناخته میشوند) دستۀ بزرگی از گلبولهای سفید را تشکیل میدهند.
سلولهای خاطره نیز گلبول سفید به شمار میرود.
سلام ببخشید می خواستم بپرسم آیا پلاسموسیت ها قدرت تقسیم سلولی دارند؟ لطفا به وسیله ی کتاب استدلال کنید
پلاسماسل یا پلاسماسیت یا پلاسموسیت سلولهای تمایز یافته و نهایی هستند و در حالت طبیعی تقسیم نمیشوند. جملۀ زیر عینا از مقالۀ یاد شده در پایین نقل میشود:
Because they are terminally differentiated, end-stage cells, plasma
cells do not divide.
Calame, Kathryn L. “Plasma cells: finding new light at the end of B cell development.” Nature immunology 2.12 (2001): 1103-1108.
همچنین میتوانید سرنوشت پلاسماسل را در صفحۀ ۴۳۷ فیزیولوژی گایتون چاپ دوازدهم بیابید
Hall, John E. “Guyton and Hall Textbook of Medical Physiology.” (2011).
طبق سوال ۱۴کنکور خارج وشکل کتاب درسی تقسیم میشوند
پاسخ به آقا/خانم ۱۲۳:
ماکروفاژ سلولی است با وظیفه اصلی زباله خواری و تقریبا در هر بافتی که امکان ایجاد زباله وجود دارد ماکروفاژ نیز وجود دارد. به این ترتیب مشکل بتوانید بافتی را در بدن بیابید که در آن ماکروفاژ نباشد. اما ماکروفاژ در هر بافتی شکل متفاوتی به خود میگیرد و بافت شناسان نیز نامهای مختلفی به آن میدهند. در ریه به آن سلول غبار یا “داست سل” و در کبد “سلول کوپفر” و در سیستم عصبی مرکزی به آن میکروگلیا و در استخوان به آن استئوکلاست میگویند. همین سلول ریزه خوار در خون مونوسیت نام گرفته است.
نام بافتهایی که همیشه ماکروفاژدارند